تصادف
هفته پیش کلاسام تشکیل نشدن منم با شوشو برگشتم , اتوبان هم کلی شلوغ بود نزدیک ------- انداختیم جاده قدیم بعد از پلیس راه نزدیک پل عابر با یه عابر تصادف کردیم خیلی ترسیدم خیلی حالم بده خدا رو شکر نیکا تو صندلی خودش بود و کمر بندش بسته بود بازم خدا رو شکر که آفتاب گیر شیشه عقب و بسته بودم وگرنه نمیدونم اونهمه شیشه که تو کلاه نیکا ریخته بود ..... وای اصلا نمیخوام بهش فکر کنم همش یاد این بیت شعر میافتم که: گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد و اما از تص...
نویسنده :
نازی
1:56